حدیث روز :
امام باقر (ع) می فرماید : به مردم بگوييد بهتر از آن چيزى كه می خواهيد به شما بگويند.


» » موقف ومیقات شرقی درعبورازغربزدگی به عالم پس فردایی وعصرموعود

 

در عالم غیرمدرن هستی انسان را دربرمیگرفت وانسان یک هستنده بود لذا درعالم بود.این تصورازحیرت ممدوح و نسبت رامیتوان درعالم ایرانی در نسبت انسان بامحراب یا معماری های خاص دید.درحالیکه درعالم جدید هرمکانی وحتی هستی سوژه انسان است وانسان فاعل شناسا.این فاعل به همه چیز به عنوان مفعولی نگاه میکند که باید مصرف کند،لذت ببرد،چراکه به واسطه نیهیلیزم تکثرگراشده وغایتی ندارد.

...

 

ازقدیم شنیدیم که نسلهای پیشین به راحتی خانه خودرانمیفروختند.زندگی درخانه های ویلایی باان جمعیت وان مناسبتهای که بین اعضا ومردم درکوچه وخیابان وروستاوحتی شهر وجودداشت بسیارحائزتوجه بوده است.

این نسبت نسبتی است تاریخی بین انسان و تاریخ هستیش وبرعکس هستی تاریخی او.چراکه انسان به واسطه زبانمندبودن وتاریخ داربودن ازسایرحیوانات متمایزمیشود.این تاریخی گری اورادرمیان نظامی ازهنجارهاقرارمیدهدوبراساس ارزشهای تاریخی زندگی میکند.فرقی نمیکند!انسان شرقی یاغربی!هردو این نسبت اصیل باوجودراداشته اند!

بانگاهی به تاریخ بشرمیبینیم که خانه تنهابرای بشر جایی برای خواب نبود،یابرای برخی کارهاوانجام برخی اموراعم ازخوردن،نظافت،بلکه هویت و وجوداوبوده.لذا انسان درطول تاریخ درمعماری نهایت تلاش ونبوغ خودرابه کاربرده.خانه برای انسان یک نوع زیستجهان تاریخی است ومحیط اجتماعی که دران زندگی میکند نیز تاکیدبران زیستواره.مکان دراینجا صرف یک موقعیت جغرافیایی نیست بلکه یک موقعیت تاریخی است که نحوه جهت گیری وجودی اورا معین میکند و زیستجهان ارزشی اوراتبیین میکند.

بااین تصور خواننده گرامی تصدیق میکند که بین انسان سنتی ومدرن،انسان روستایی وشهری تفاوتهای فاحشی راشاهدیم که میتوان در هستی شناسی انهامشاهده کرد.

انسان روستایی درجهانی زندگی میکند که همه چیزبرای او معنای ارزشی دارند.مقدس اند.زیستجهان او بیشتر اسطوره ای است تاعقلانی.انسان روستایی با نشانه ها درگیراست وبه تعبیر یونگ ارکی تایپهابرزندگی او جاری وساری اند.اوبااشیا رابطه وجودی برقرارمیکند.برای انسان روستایی روستا ریشه تاریخی اوست.روستا دراینجاست که در شعرهای استاداحمدعزیزی مظهر فطرت ونماد بازگشت به خویشتن وخودآگاهی تاریخی است.روستانوعی از"بودن" است.بودن اصیل.بودنی مبتنی برهویت تاریخی که وجوداندیش است وجهان را شاعرانه میبیند مثل سهراب.

اما انسان شهری برعکس.عاقل است.فردگراست.کثرت گراست.عدداندیش است.نسبی اندیش است.نظام ارزشی او سیال است.جهان پدیداری او کم عمق است.عالم او کوچک است.روابط اجتماعی او بیشتر مبتنی بر نوعی نمایش،کنش رسمی یااداری ونهایتا نوعی فرم گرایی است

ابن خلدون مزاج شهرنشینان را فاسد میداند.انسان شهری زمان ندارد بلکه اسیرزمان است.انسان شهری حتی وجود ندارد بلکه موجودیت خودرا در پارادایم هستی شناختی شهری تعریف میکند لذا برای او مکان ارزشمندنیست بلکه زمان ارزش داردانهم نه ازنوع وجودی وزمان باقی بلکه ازمنظرزمان فانی.

اگرروستا رابه سنت نزدیکتربگیریم شهرراباید باتجدد یکی گرفت.لذا نگرش انسان سنتی-به مفهوم تاریخی-باانسان مدرن نیز یکی نیست.

انسان سنتی در شهر یاروستا وبه نحوی در خانه ای که بزرگ شده نظامی ازارزشها وتاریخ وخاطرات میبیند.به عبارتی نگاهش تاریخی وهویتی است.انسان سنتی نسبت به پیرامونش بیتفاوت نیست ووجه به اصطلاح ایدئولوژیکش زیاد است.او خانه اش رادوست دارد.بوی خانه اش راحس میکند.کوچه اش را دوست دارد.خیابانش راو شهرش را وطنش را.هستی برای او مقدس است.نگاه او ارزشی است.وجودی است.نسبت او با جهانش به اصطلاح اگزیستانسیال است.نسبتی که دنبال سود نمی گردد.

اوحتی نظام طبیعت وعالم را دوست دارد و ازاین نسبت عمیق ووجودی او حتی قایل است جانش رابرای این نسبت بدهد وحتی بمیرد چراکه مرگ هم برای او حق است وارزش.مرگ اینجا برای او نوعی تذکراست.لذاانسان سنتی مرگ اندیش است.اما انسان مدرن درمسیر دیگری است.او موقف ندارد.نسبت او با اطرافش ازخانه(که ملک اوست وبه ان تعلق دارد وشخصی است) تاکوچه وشهرووطن اگزیستانسیل هست.اومیقات یکسانی باگذشتگانش ندارد.

به تعبیرمرحوم دکتر مدد پور درکتاب دین وسینما:عصرعصر،غیاب واستتاروجود وحضورانکشاف موجوداست.مادرعصر فروبستگی ساحت قدس وروزگار فقدان وحسرت وعسرت به سرمی بریم.

بشرکنونی به تعبیر استادفردید موقف ومیقاتش راازدست داده.

 

هیدگر حکیم غربی با تذکربشر به بحران معنی و نیست انگاری حاصل ازتفکرمدرن که زایده تمدن جدیداست از برزخی سخن میگوید که تفکرتکنیکی برای بشررقم زده وبه جهان غیرغربی نیزبسط یافته ودرنتیجه سایرشئون تاریخی معنوی بشررابه محاق عسرت برده.این وضعیت بشر را بی موقف کرده چراکه ذات تفکرتکنیکی نیست انگارانه است وارزش زدا!تفکرتکنیکی به دنبال تصرف درهستی است لذا به خانه ومحیط نیز نگاه توسعه محور واقتصادی دارد که به سودبیشتر منجرشود.هیدگر دراینجا این بی تاریخی بشررامتذکر میشود وحتی درمعنای تاریخ تامل میکند ومعنای مدرن ان را به معنی هیستوریکا نقد وبه حقیقت ان که گشیشه باشد توجه میکند.

تفکرتکنیکی مدام درحال تغییراست ودایم به تغییر میپردازد.در تفکرتکنیکی هستی مقدس نیست و نسبت وجودی باان برقرارنمیشود چراکه هستی رازمدارانه دیده نمیشود.

در عالم غیرمدرن هستی انسان را دربرمیگرفت وانسان یک هستنده بود لذا درعالم بود.این تصورازحیرت ممدوح و نسبت رامیتوان درعالم ایرانی در نسبت انسان بامحراب یا معماری های خاص دید.درحالیکه درعالم جدید هرمکانی وحتی هستی سوژه انسان است وانسان فاعل شناسا.این فاعل به همه چیز به عنوان مفعولی نگاه میکند که باید مصرف کند،لذت ببرد،چراکه به واسطه نیهیلیزم تکثرگراشده وغایتی ندارد.

درعالم جدید وقتی خانه نامقدس شود نسبت افرادخانواده نیز تغییر میکند چراکه رابطه هانه براساس مودت بلکه قراردادی میشود.فردگرایی حاکم برزندگی بشر همه مفاهیم حاکم برزندگی انسان از خانه،رابط اعضا،کوچه وخیابان وجامعه را سترون میکند.اینگونه است که چنین انسانی بیقرارخواهدشد.

چراکه نه او به چیزی تعلق داردونه به زمانی.موجودی بی موقف وبی میقات.اگرهم چیزی یازمانی به او تعلق داشته باشدازجنس مالکیتی وقراردادی است نه وجودی واصیل.

دورکیم جهان جدید را ارگانیکال ومتکثرمیدید که منابع معرفتی ان گوناگون  برای همگان بود وجامعه قدیم برعکس. به عبارتی جامعه قدیم مونیستی وجامعه جدید پلورالیستی وحتی انارشیستی است. درچنین جهانی مفاهیم کهن رنگ می بازند و شاهدنوعی گم گشتگی نشانه هاهستبم لذا کارکرد مکانهای کهن نیزازبین می روند.

واینگونه هرمکانی مدرن ودرجهان مدرن تعریف میشود وحتی جغرافیا یاوطن.دراین وضعیت دیگر نسبیت انسانهانیز درجهان مدرن تعریف میشود وگرنه چه ایرانی،چه ترک چه عرب همه دریک سبک زندگی میکنند.همان سبکی که هیدگر دراخرین مصاحبه خودازان به امریکاییزه شدن جهان یاد میکرد.در چنین حالتی به تعبیر اکتاویو پاز :هراتاقی مرکزجهان است."چراکه جهان جدید به همه جا سرایت کرده لذا هیچ مکانی مفهوم تاریخی گذشته راندارد.

چراکه عصرعصر غربی وحاکمیت تفکرتکنیک است اگرچه به قول هولدرلین هرجا خطرهست امید نجات راهم بایدانتظارکشید.

واینگونه است که نیچه خطاب به آزادگان واینده سازان جهان میگوید :خانه هایتان رابرفراز دهانه اتشفشان بناکنید!این اسم اکنون بابحران مواجه شده وبشر باتکیه برتفکرانتقادی سلبی وایجابی(بالخص تفکرنیچه ای هیدگری ونهایتاحکمت شیعی)نباید تسلیم این عصر مکرولیل النهارزده شود وبه عبور از شب دیجور غربی بیاندیشد که این روزگارشب زده وشب غربی نویدبخش روزشرقی وطلوع خورشید حقیقت وشمس وجود است که بشر را به پس فردای تاریخ وظهور ان موجود موعود خواهدبرد وان انفتاح حاصل اید.

سحرگاهان که مخمور شبانه

گرفتم باده با چنگ و چغانه

نهادم عقل را ره توشه از می

ز شهر هستیش کردم روانه

نگار می فروشم عشوه‌ای داد

که ایمن گشتم از مکر زمانه

ز ساقی کمان ابرو شنیدم

که ای تیر ملامت را نشانه

نبندی زان میان طرفی کمروار

اگر خود را ببینی در میانه

برو این دام بر مرغی دگر نه

که عنقا را بلند است آشیانه

که بندد طرف وصل از حسن شاهی

که با خود عشق بازد جاودانه

ندیم و مطرب و ساقی همه اوست

خیال آب و گل در ره بهانه

بده کشتی می تا خوش برانیم

از این دریای ناپیداکرانه

وجود ما معماییست حافظ

که تحقیقش فسون است و فسانه

به تعبیردکترمددپور درغیاب خورشیدحقیقت شرق،ودرپس ماه واقعیت غرب نبایدتسلیم شدوامیدواربود.

چراکه ولایت تام وتمام تنها ازخداوجانشینان اوست وتفکرغربی اگر چه درتاریخ بشری بی مانندازجهت استیلابوده اماخودمقدمه ای است برای حاکمیت اسماء الهی برزمین وعبورازاین پوسته تاریخی به بطن وجود.لذاچنانکه اشارت رفت با مقابله وایستادگی براساس تفکر انتظارگر اماده گر دربرابر این شب دیجورغربی باید زمینه ظهور عالم پس فردایی وانسان کامل که موعوداست راتحقق بخشید.انشاءا....مژده ای دل که مسیحانفسی می اید/که زانفاس خوشش بوی کسی می اید/کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست/انقدرهست که بانگ جرسی می اید....

 


ارسال نظر

اطلاعات
برای ارسال نظر، باید در سایت عضو شوید.