حدیث روز :
امام علی(ع) می فرماید : اگر نفس خود را به کاری مشغول نکنی او تو را مشغول می کند.


» » » » اقتصاد در انديشه اسلامي و غربي

اقتصاد در انديشه اسلامي و غربي

در چند سال اخير که امام خامنه اي در آغاز سال به نامگذاري سالها اقدام مي فرمايند مي توان جهت اقتصادي را درنامگذاري ايشان ديد. سال88، سال اصلاح الگوي مصرف، سال 89 سال همت مضاعف وکار مضاعف،سال 90 سال جهاد اقتصادي،91کار توليد وحمايت از سرمايه داخلي، سال 92 را سال حماسه سياسي واقتصادي و.... امسال رانيز به عنوان اقتصاد مقاومتي،اقدام وعمل ناميدند.

اقتصاد از ارکان مهم زندگي ديني است که جهت زندگي را به خود معطوف مي کند وبر آن تاثير مي گذارد. يکي از شاخصه هاي سبک زندگي ديني اعم از فردي واجتماعي تبيين مدل اقتصادي است چنانکه در تفکر شيعي ولايت سه شکل دارد: شکل سياسي آن امامت وحاکميت ورهبري سياسي است، شکل اقتصادي آن فدک وشکل باطني آن ولايت عرفاني است. لذا بنابرآنچه گفته شد بايد به ارايه مدلي درحوزه اقتصاد بود تا زندگي ما را تعريف و به آن جهت دهد.
از انجاکه به تعبير استاد فرديد(ره) صدرتاريخ ما ذيل تاريخ غرب است و ما دچار غربزدگي شديم از زندگي غربي تاثير گرفتيم و اقتصاد غربي خود را به ما تحميل کرد و امروز بحران اقتصادي در غرب مشروعيت مدل ها وتئوري هاي غربي را زيرسئوال برد وما نيز از آسيب هاي آن درامان نمانديم ومشکلات ما نيز ناشي از غربزدگي است چنانکه امام راحل دربهشت زهرا سال 57 فرمودند که تا 50سال ديگر اقتصاد اين کشور ضربه خورده. با اين وجود دراين نوشتار برانيم تا با نقد اقتصاد سرمايه داري ( چپ و راست)غربي به مدل بومي و ايراني تاکيد ورزيده واقتصاد را نه غايت و محور زندگي بلکه درراستاي تعالي تعريف کنيم.
هر نوع فعاليت انساني را دردو بعد فرهنگي و اقتصادي مي توان تعريف کرد و از اين جهت بود که در جامعه شناسي کلاسيک؛ " وبر" در باب تاثير فرهنگ بر اقتصاد و "مارکس" در باب تاثير اقتصاد بر فرهنگ فعاليت فکري خويش را متمرکز نمودند.
و بر معتقد بود که اسلام به دليل تاکيد بر زهد، قناعت و امثالهم يک زندگي دنيا ستيزانه و مرتاضانه اي را به بار خواهد آورد لذا درنتيجه گيريهاي خود درنسبت اسلام وسرمايه داري اين دو را درتقابل باهم مي ديد درحاليکه پروتستانتيزم را عامل رشدسرمايه داري در غرب برشمرد. "ردينسون" درتحقيقات خود عکس آنچه راکه وبر گفته بود عنوان کرد ونتيجه گرفت اسلام با سرمايه داري درتضاد نيست. مارکس انديشه خود را معطوف به نقد سرمايه داري غربي تعريف کرد و سرمايه داري را غير انساني مي دانست-اگر اشتباه نباشد "بودريار" معتقد بود که درتمدن غرب هرنوع مبارزه با سرمايه داري خود به شکلي از ساز و کارهاي آن بدل مي شود-ودرتقابل با آن از عدالت اقتصادي و برابري سخن گفت که اشکال ديگري از سرمايه داري درساحت دولتي را رقم زد! درسرمايه داري غربي هدف سرمايه است ومحور سرمايه.
مارکس با نقد سرمايه داري به اين نکته اشاره کرد که مالکيت طبقه اجتماعي به وجود مي آورد و استثمار زائيده آن است و درسرمايه داري ما عدالت اقتصادي را نمي بينيم چراکه ماهيت آن استعماري است لذا سرمايه داري با الينه کردن انسان توسط کارش او را مسخ ميکند. با اين وجود تحليل مارکس از سرمايه داري هم ناقص بود وهم اشتباه چراکه نظريه او خود شکل ديگري از سرمايه داري غرب مي شد و ديگر سو مارکس ماهيت سرمايه داري را خوب درک نکرد. مارکس معتقد بودسرمايه داري با نوعي تضاد دروني ايدئولوژيکي همراه است که نهايتا به سقوط منجرمي شود درحاليکه اولا ظهور شرکتهاي چند مليتي وحدانيت ايدئولوژيک سرمايه داري را عيان وکمونيسم که مدعي برابري اقتصادي بود سرمايه را در دست طبقه حاکم –حزب حاکم-به اسم طبقه ضعيف اجتماع قرارداد.
درسرمايه داري همه چيز تبديل به سرمايه مي شود و تنها گردش سرمايه اصالت دارد. حتي تن انسان يا مرده تبديل به سرمايه مي شود –جهت بهره برداري جنسي يا آزمايش در آزمايشگاه-اين درحاليست که اين شکل در مارکسيسم نيز قابل مشاهده است. اگر اشتراک اقتصادي را دال بر برابري وعدالت اقتصادي تعريف کنيم آيا بين کسانيکه کارمي کنند وکساني که هيچ فعاليتي نمي کنند مساوات برقرار کرديم؟!
در سرمايه داري اقتصاد غايت است و اينکه سرمايه براساس چه فعاليتي به وجود آمده معني ندارد در حاليکه در انديشه ديني نه اقتصاد بلکه خدامحور است ومبناي فعاليت اقتصادي وسرمايه بايد براساس کار و فعاليت باشد –وبه همين دليل است که سود بانکي يا آنچه قرآن کريم از آن به عنوان ربا ياد ميکند حرام است-اين کار و فعاليت نيز بايد مطابق شرع باشد وهر فعاليت و کاري را شامل نمي شود –چنانکه ساخت وخريد وفروش مواد مخدر نيز با تلاش شکل مي گيرد!- مارکس تفاوت ماهوي انسان با حيوان را در پراکسيس (فعاليت، عمل) يا کار خلاصه کرد وانسان را موجود ابزار ساز مي ديد واين حصرگرايي معرفتي روشي خود، راه را براي مسخ شدن انسان باز نمود. ليبراليزم غايت جامعه را نه عدالت بلکه پيشرفت تعريف کرد انهم پيشرفتي که منجر به توليد سرمايه از هر راه ممکن منجر شود ومارکس غايت جامعه را عدالت اقتصادي مي ديد درحاليکه عدالت اقتصادي او چيزي جز شکل ديگر سرمايه داري نبود!
وقتي انسان به کار خلاصه مي شود وفصل مميز او باحيوان تلقي گردد اين خود حصرکردن انسان دريک تعريف محسوب مي گردد وبه مانند سرمايه داري انسان را تک ساحتي ميکند به طورکه درنظام اقتصادي مارکسيسم انسان بايد تا حد توان کارکند و درحد نياز مايحتاج او برآورده شود وانسان دريک نظام قالبي مي شود ودر ديگري قلابي! تعريف انسان دراقتصاديعني ناديده گرفتن بعد الهي وارزشهاي وجودي وفطري انسان-که درسرمايه داري و مارکسيسم يا بي ارزش قلمداد مي شود يا نفي مي گردد چون سودي ندارد!- واين نگرش امروز به بن بست رسيده چراکه علم اقتصاد اگر ريشه درعقلانيت مدرن دارد امروز بي بنياد گشته است.
بيشتر و هنوز بسياري تصورشان اين است که از حيث تئوريک مارکسيسم به عدالت اقتصادي و ليبراليزم به عدالت سياسي اولويت مي دهد در حاليکه اين انديشه ها به هيچ عنوان به عدالت اعتقاد ندارند بلکه از "قرارداد" صحبت مي کنند، در ثاني مدل اقتصادي اين دونظام ظاهرا در تضاد با هم ديده مي شود چراکه نظام چپ اقتصاد دولتي و راست اقتصاد بازار باز را قبول دارد درحاليکه اقتصاد درعصر جديد مدرن است وذاتا با پول و سرمايه گره خورده وبا نگاهي عميق تر متوجه مي شويم که پول مساوي دولت است- دولت الزاما دولت قانوني و سياسي نيست بلکه هرتشکيلات ومجموعه اي که سرمايه دارد و تاثيرگذار است چنانکه اجلاس بيلدربرگ را دولت نامرئي جهان ناميده اند- لذا درعصر جديد "دولت سرمايه "شکل مي گيرد به عبارتي ادغام دولت با سرمايه!
درچپ؛ سرمايه دردست حزب حاکم است که نام پرولتاريا رابه يدک مي کشد و در راست اين سرمايه داران هستند که دولت را روي کار مي آورند وسياست هاي دولت را تبيين مي کنند –مادام اسميت از وجود دست نامرئي در چرخش بازار آزاد ياد مي کند درحاليکه به تعبير استاد رحيم پورازغدي اين دست نامرئي کاملا مرئي است چراکه باهدف کنترل نامحسوس بازار شکل گرفته و نمونه آن تحريم اقتصادي ايران است..- درحقيقت دولت درعصرجديد دردست دولت سرمايه داري است حال ميخواهد شعار اقتصاد دولتي را سر دهد يا اقتصاد باز! وبه همين علت يکي از سه ضلع مثلت قدرت درآمريکا سرمايه داران هستند که توسط سياستمداران و ارتشيان حمايت مي شوند! واين به ذات اقتصاد مدرن باز مي گردد که غايت ندارد و تنها انباشت سرمايه برايش معني دارد واين انباشت سرمايه از هرطريقي مي تواند انجام شود: از توليد ويروس رايانه اي توسط شرکتهاي توليد کننده جهت فروش انتي ويروس به کاربران، دستکاري در ويروس ها و باکتري ها باهدف فروش دارو و واکسن، تاتجارت سکس، موادمخدر، صنايع غذايي، قاچاق اعضاي بدن وفروش اسلحه به تروريستها ومديريت آنها (انچه امروز درمنطقه به خصوص سوريه شاهديم)و...اين شکل از اقتصاد که کاملا انگلي است به تعبير شهيد آويني به ديکتاتوري اقتصادي- نظير آنچه درفيلم بانک وتجارت جهاني مي بينيم- منجر مي شود که به هيچ قاعده اخلاقي پايبند نيست و ماهيتي نيهيليستيکي دارد !
اين ديکتاتوري اقتصاد به قدري وضعيت بشر و حتي حيات اجتماعي انسان غربي را به بحران کشانده که حتي متفکران غربي وبعضا آمريکايي به نقد و نفي اين اقتصاد پرداختند که مي توان به مايکل ملوني، نايل فرگوسن، توماس پيکتي اشاره کرد که هر کدام مستندها وکتابهايي دراين رابطه نوشته اند و چهره پرآوازه پروفسور جوزف استيگليتز نام برد که نويسنده آثاري چون: سقوط آزاد، بهاي نابرابري، و پايان روياي آمريکايي است که دوبارجايزه نوبل اقتصاد رانيز دريافت نموده است.
اسلام نه تنها علاوه برشکل دولتي و تعاوني شکل اقتصاد باز را تاييد مي کند بلکه به ظرفيتهاي موجود درجامعه توجه مي نمايد چنانکه امام علي (ع) در نامه خود به مالک اشتر از ضرورت ايجاد ايمن سازي راه ها براي تجار جهت تامين مايحتاج مردم دستور مي دهند و از اعتماد بيش از حد به آنها نيز برحذر مي دارند چرا که بيم احتکار توسط برخي از آنها وجود داد.
جان کلام اينکه اقتصاد از قصد به معني ميانه روي است و اقتصاد اسلامي(هرچند دراسلام پيشتر، بيشتر از لفظ بيع استفاده) نه غايت و نه محور زندگي ديني است بلکه از ارکان سبک زندکي ديني وتمدن الهي توحيدي است که زير چتر ارزش هاي خدايي قرار دارد و رنگ فطرت خورده است چنانکه در مدينه اسلامي عصر پيامبر شاهد بوديم.

...

ارسال نظر

اطلاعات
برای ارسال نظر، باید در سایت عضو شوید.