کاوش نیوز-عاطفه خادمی، آنچه در فرآیند انتخابات شاهد آن بودیم، رویههای ثابتی بود که مانند سنوات گذشته در این عرصه رخ نمود؛ یعنی رقابت بین جریانهای سیاسی که مهمترین بخش آن طبق معمول، شکلگیری دوگانههایی بود که روایتکنندهی غیریتها بود. غیریتهایی که قابلیت این را داشته باشند تا بتوانند اذهان عمومی را به سمت شبکه مفاهیم مورد نظرشان سوق دهند و گفتمان خاص خودشان را برجسته سازند.
نقطهی کلیدی و اصلی بحث در همین جا قرار دارد که در فرآیند انتخابات ۱۴۰۰ تقابلهای جریانی و شاید گفتمانی چگونه معرفی و فهم شدند؟ آنچه به عنوان جریان رسانه ای در فضای انتخابات برجسته گردید تمرکز بر دوگانهی سیاسی در تاریخ جمهوری اسلامی ایران یعنی چپ و راست و اصطلاحا اصولگرایی و اصلاحطلبی بود. اگر چه در فضای انتخابات هر دوی این جریانها نمایندگانی داشتند، اما پرسش اصلی اینجا است که آیا تمام جریان موجود، این دو بودند؟ و آیا تقابلهای گفتمانی در فضای این دو جناح سیاسی شکل گرفت؟
واقعیت امر این است که برخلاف رویههای سیاسی موجود در انتخابات ۱۴۰۰ جریانی به نام جریان انقلابی که نه چپ بود و نه راست، بروز و ظهور داشت و این جریان توانست مناسبات همیشگی قدرت و نزاعهای سیاسی را به نفع خود تغییر دهد و پیروز میدان گردد. اما این نمود سیاسی متفاوت و خلاف رویههای سیاسی موجود در تاریخ تحولات دولت در جمهوری اسلامی ایران نه آنچنان که باید دیده شد و نه شنیده شد و حالا این پرسش شکل میگیرد که چرا؟
در بیان علل این مورد میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
۱) حاکمیت فرهنگ سیاسی جناحی در انتخابات: در فضای انتخابات در کشور، رقابتهای جناحی بین دو گرایش موجود توانسته است از مرزهای جریانی و گفتمانی عبور کند و به فرهنگ سیاسی پذیرفته شده در باور مردم تبدیل گردد. در این شرایط قطع به یقین نوع کنشگری نخبگان میتواند درایجاد تغییر و تبدیل در این فرهنگ شکل گرفته اثرگذار باشد. و این در حالی است که در بدنهی نخبگانی در انتخابات ۱۴۰۰ مفهومسازیهای متناظر برای عبور از جریانهای سیاسی موجود و معرفی مفهومی به نام جریان انقلاب شکل نگرفت.
۲) فریبهای سیاسی جریان اصلاحطلب: یکی دیگر از مواردی که مانع از برجسته شدن جریان انقلابی به عنوان یک جریان سوم در فرآیند انتخابات شد، نوع مواجهه و عملکرد جریان اصلاحطلب بود که با خلط مواضع و دیدگاههای سیاسی خود، غیریت خود را ترکیب بین جریان انقلابی و راست معرفی نمود و سعی نمود با یکی دانستن این دو و مواجهههای سلبی، جریان سوم یعنی جریان انقلابی را به حاشیه براند.
۳) ضعف عملکرد جریان انقلابی: یکی دیگر از عوامل مهم و شاید بیشتر اثرگذار نوع عملکرد جریان انقلابی بود. اگر چه وجه اشتراک در شاخصهای انقلابیگری میان جریان سیاسی راست و اصطلاحا اصولگرا با جریان انقلاب زیاد است؛ اما نمایش خطوط مرزی این جریان سیاسی با جریان مستقل و فراجناحی و انقلابی در پوشش دادن به خلاءهای موجود در منش و روش در حوزهی حکمرانی مشخص و معلوم نگردید.
این تصور عمومی که هر دو جریان و جناح سیاسی یکی هستند و گزارههایی از این قبیل، نمایانکنندهی این بوده و هست که جریان انقلابی، همان حریان راست است در حالی که اینگونه نیست و جریان سوم در روش حکمرانی و منش حکمرانی، متفاوت است. کما اینکه از بدو امر در ورود به عرصهی انتخابات و نوع برخورد با جریانهای سیاسی این غیریت مشخص و معلوم بود؛ اما نیروهای انقلابی در مدیریت صحنهی انقلاب و در برجستهسازی آن موفق نبودند و گاها در همان زمین بازی رقبای خود عمل مینمودند.
در جمعبندی نهایی باید به این نکتهی مهم و کلیدی در بحث اشاره کنم که حواسمان باشد اکنون در این زمان و این موقعیت تاریخی، جمهوری اسلامی ایران، تجربهی روی کار آمدن دولتی را دارد که جریان سوم، محسوب میگردد. دولتی که خود را برآمده از شاخصها و نمادهای انقلابیگری حقیقی معرفی نموده است و تأکید دارد که در پهنهی سیاسی، وامدار جریانهای سیاسی موجود نیست اگر چه در تعامل با همه خواهد بود.
غفلت از توجه به رخ سیاسی دولت جدید و صیانت از ارکان گفتمانی و شبکه مفاهیم انقلابی آن منجر میگردد که در فضای ملتهب و غبارآلود سیاسی مسیر حرکت برای اصلاح و پیشرفت سخت و دشوار گردد و این فرصت تاریخی با چالشهای بیشماری مواجه گردد. لذا اکنون باید تمام تلاشها را در کمک به این جریان میمون و مبارک کرد تا شاید خون تازهای در کالبد بیجان دولت در جمهوری اسلامی جریان یابد.
برای ارسال نظر، باید در سایت عضو شوید.
ارسال نظر