
کاوش نیوز- حسین پایین محلی، تحولات تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی واقتصادی در غرب در قرن چهاردهم وپانزدهم جهان بینی را خلق کرد که از آن به اومانیسم یاد می کنند ودر بستر اومانیسم جهان جدیدی در غرب به وجود امد که از آن به مدرنیته یاد کردند.
غرب جدید با توسل به تکنولوژی نظامی توانست بخشهایی از آسیا، آفریقا وامریکای لاتین را به مستعمره خود تبدیل کند.
از سویی در جهان غربی نظام سلطه با توجه به رقابت درون تمدنی با جابه جایی هایی همراه بوده، مثلا عنصر هژمونیک از قرن ۱۸ که فرانسه بود به انگلستان در قرن ۱۹ ونهایتا به آمریکا درقرن بیستم منتقل شد. امریکایی ها نیز تلاش کردند جهان را آمریکایی کنند چرا که اگر در استعمار کلاسیک عصر رنسانس تا انقلاب صنعتی استعمار سیاسی بود ودر استعمار مدرن وجه اقتصادی راشامل میشد در استعمار فرانو شاهد استعمار فرهنگی نیز هستیم که شئون هویتی و ملی نفی، ویک هویت جعلی جهانی برای ملتها به عنوان شهروند جهانی صادر میشود.
طبیعتا ملتها نیز بیکار نمی نشینند و رهبران سیاسی، مذهبی، روشنفکران متعهد و طبقه های اجتماعی تاثیر گذار به دنبال استقلال از نظام سلطه، ملی گرایی، عبور از وابستگی و حرکت در مسیر پیشرفت و توسعه و رشد هستند.
طبیعتا نظام استکبار جهانی که امروز در غرب به مدیریت آمریکا، جهان را نزدیک به یک صده غارت کرده با شیوه های مختلف چون کودتا برعلیه حکومتهای مردمی مثل کودتای ۲۸ مرداد در ایران و کودتا در شیلی و روی کار آوردن پینوشه و....حمله نظامی و براندازی حکومتهای دموکراتیک، انعقاد پیمانهای همکاری و ایجاد وابستگی، تحمیل برنامه های استعماری از طریق سازمانهای جهانی، وابستگی اقتصادی از طریق حاکمیت دلار به عنوان ارز جهانی، و....جلوی انقلاب، اصلاحات، استقلال وایستادگی ملت ها را میگیرد و اینجاست که نخبگان و رهبران دینی وسیاسی با شدت بیشتری در پی منافع ملی خویش بر می آیند واز سویی جریانات سازش ونفوذی نیز بر مذاکره به جای مقاومت دست می گذارند.
امروز شعار مرگ بر آمریکا نه تنها به عنوان یک شعار قرآنی برای ملت ایران ومسلمان پذیرفته شده:
الا لعنه الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ای منقلب ینقلبون
همانا لعنت خدا بر گروه ظالمان و کسانى که ستم کرده اند به زودى خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت
بلکه به عنوان یک کنش انسانی برای ملتهای مظلوم وآزادیخواه تبدیل به یک شعار انسانی شده که حتی از قلب آمریکا در کنار گاو معروف خیابان وال استریت در انقلاب وال استریت شنیده شد و کسانی چون برنی سندرز در کتاب قیام ما برعلیه سرمایه داری و ترامپ در کتاب آمریکای زمین گیر از این ظلم وشفاف طبقاتی وحاکمیت سرمایه، پرده برداری کردند.
جهان بعداز جنگ جهانی دوم دوران جنگ سرد را تجربه کرد که دو ابرقدرت جهانی حضور داشتند وبعداز فروپاشی شوروی جهان آمریکاییزه شد ونظام تک قطبی را شاهد بود و اکنون با ظهور قدرتهای مستقلی چون جمهوری اسلامی، چین، روسیه، هند و برخی مجموعه های بین المللی دنبال احیا خود و تامین منافع ملی واستقلال وحتی تاثیر گذاری جهانی و عبور از نظام تک قطبی هستند که به امپریالیسم آمریکا یا نظام سلطه امریکا یا به تعبیر قرانی استکبار جهانی امریکا شناخته میشود، مقاومت واستقلال مستلزم داشتن چند مولفه می باشد من جمله: داشتن ایدئولوژی است اما باید این نکته راهم لحاظ کرد که شناخت درستی از دشمن ونظام استکبار جهانی و چرایی وچگونگی شکل گیری و عملکردش نیز داشت. لذا آمریکا شناسی به عنوان یک موضوع فلسفی _فکری برای نخبگان حوزه ای است که میتواند در جهاد تبیین در عرصه رسانه و فرهنگ برای نسل جوان و توده ها مثمر ثمر باشد
روژه گارودی منتقد استکبار جهانی
یکی از متفکرانی که در حوزه معرفی و نقد استکبار جهانی وآمریکا شناسی در جهان شناخته شده است روژه گارودی است. روژه گارودی را جامعه ایرانی بیشتر با کتابی که در باب اسطوره های بنیانگذاران اسراییل نوشته بود ودر آن به نقد هولوکاست پرداخته بود میشناسند. متفکری که از ضرورت ایجاد هسته مقاومت جهانی در برابر آمریکا سخن میگفت و به چندین کشور انقلابی من جمله ایران سفر کرد.
کتاب آمریکا ستیزی چرا؟ از وی باترجمه جعفر یاره ، از سوی انتشارات کانون اندیشه جوان در ۱۰۲ صفحه چاپ گردیده است.
این کتاب دارای یک پیشگفتار، یک مقدمه و پنج فصل می باشد که در پایان نیز دارای پی نوشت می باشد
نثر کتاب ساده وروان و در عین حال بسیار پرنعز وپر مغز.
این کتاب توسط یک پژوهشگر به رشته تحریر در آمده که نه تنها برای محققین بلکه برای سیاستمداران، رهبران مذهبی و روشنفکران و ملتهای آزادیخواه وجوانان حقیقت جو قابل استفاده است.
فصل اول کتاب در باب پیدایش آمریکاست.
نویسنده در این فصل به عوامل چهار گانه اشاره میکند که در شکل گیری آمریکای جدید توسط سفید پوستان نقش کلیدی داشته اند
که مهم ترینشان اعتقاد به قوم برگزیده بودن محسوب میشود
فصل دوم درباب مراحل رشد و توسعه آمریکاست.در این فصل نیز به سه گزینه اشاره میکند.اینکه امریکاقاره ای بزرگ هست که با تصفیه نژادی جهت ازبین بردن سرخپوستان سرزمینهای آنها تصرف شد و معادن طلا به غارت رفت.
دوم اروپا در دام آمریکاست که پس از دو جنگ جهانی اروپا ضعیف شد وتن به زیاده خواهی های آمریکا داد و در چندین قرار داد اروپا دچار امریکاگرایی شد و نهایتا پس از توافقات برتون وودس در سال ۱۹۴۴ دلار بربازارهای اقتصادی دنیا بر سلطنت نشست.
جهان در برابر خطر سومین عنوان این فصل هست که نویسنده با بیان اینکه پس از فروپاشی شوروی، اسلام را جایگزین نظام کمونیستی به عنوان دشمن قلمداد کرد.
اقدام بعدی آمریکا راه اندازی ساختارهای بین المللی اقتصادی چون صندوق بین المللی، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی است که برای تحقق اهداف سرمایه داری آمریکا محسوب میشوند و نهایتا با پیمان ماستریخت بردگی اروپا در برابر آمریکا رقم خورد.
فصل سوم باعنوان دهکده بزرگ جهانی نام دارد که خود دارای ۶ عنوان میباشد
گارودی با یادآورده برخی معاهدات بین اروپا وآمریکا چون پیمان ماستریخت براین نکته تاکید میکند که اروپا به یکی از عوامل سیاست خارجی آمریکا تبدیل شده است.
و این در حوزه اقتصادی واجتماعی نیز مصداق دارد و ما شاهد اروپای آمریکایی شده هستیم.
دراین باب آسیا نیز مصداق دارد. به عبارتی شاهد آسیای آمریکایی نیز هستیم
اما این باجنگ تهاجم نظامی رقم میخورد. جنگ کره در سال ۱۹۵۰، جنگ ویتنام، جنگ پاناما در سال ۱۹۸۹، جنگ خلیج فارس از مصادیق آن به شمار می روند.
همینطور جنگ بوسنی در سال ۱۹۹۹ و جنگ یوگوسلاوی نیز در جهت جوابگویی به نیاز درونی نظام امریکا به وقوع پیوستند.
تهاجم فرهنگی آمریکا سومین عنوان فصل سوم است که درباب امریکاییزه شدن اروپا وجهان صحبت میکند.
گارودی در ادامه میگوید: نظامی که بر پایه یکتاپرستی بازار به وجود آمده باعث رواج خشونت، جنایت، مواد مخدر، فرار و انواع واقسام شست وشوی مغزی می شود و نابود کننده هرتمدن وفرهنگی است.
نظام اقتصاد جهانی عنوانی است که میتوان در پی این مفهوم جهانی سازی به کار برد
سلطه صنایع نظامی نیز از دیگر عناوین این فصل است که نویسنده از نقض پیمان و عدول از قراردادهای بین المللی توسط آمریکا میگوید.
دنیای امروز بیشک به زعم نویسنده در پایان فصل سه دنیای نامتعادل آمریکایی است که جهان را در انواع بحرانها غرق کرده وبا چالشهای بسیاری درگیر.
نویسنده معتقد است نتیجه کلی امریکا گرایی که همان نظام سرمایه داری از نوع شدید آن است ،ایجاد دنیایی شکسته میان کشورهای شمال وجنوب است.
وی براین باور است که وظیفه ما نجات زندگی و معنی آن از سرمایه داری است.
و این فصل را بااین سوال به پایان میبرد که:
آیا باید اجازه داد بشریت را به این صلیب طلایی بکشند؟!
توربو کاپیتالیسم عنوان فصل چهارم است.
گارودی فرایند توربو کاپیتالیسم را به نفی اخلاق وله شدن انسانها وحاکمیت سرمایه داری جهانی میبیند. توربو کاپیتالیسم سیستمی است که در آن اگر چه شعار بازار آزاد سر داده میشود اما کارگران به واسطه حاکمیت تکنیک ونگاه منفعت طلبانه (یوتیلیتاریانیسم) اخراج میشوند و اصالت پول باعث نابودی اقتصادهای خرد در سراسر جهان میشود.
درچنین وضعیتی عدالت اجتماعی واخلاق واصول انسانی به پای سود بیشتر ذبح میشوند. این رویکرد به دنبال جهانی شدن و هضم همه ی اقتصادها در خود است و پیامدهای فرهنگی نیز دارد. در چنین فرایندی تنها چیزی ارزش دارد که ارزش پولی داشته باشد و هیچ ارزشی وجود ندارد. توربو کاپیتالیسم به همه عرصه ها از دین تااخلاق، از ورزش تاهنر ....نگاه سود مدارانه و اقتصادی دارد.
ولی این به معنای رسیدن به نقطه کمال برای بشریت قلمداد نمیشود.
چه باید کرد عنوان فصل پایانی کتاب است.
روزه گارودی معتقد است راه اول: تسلیم شدن در برابر جهانی است که آمریکا آن را جهانی کرده و همه حوزه ها را به بازار تبدیل کرده و هیچ ارزشی در آن جایی ندارد. راه دوم: تشکیل هسته مقاومت جهانی است. وی براین باور است که دولتمردان جهان نباید به خرید سلاح از آمریکا بپردازند وعضویت وتبعیت از ساختارهای بین المللی چون بانک جهانی، صندوق بین المللی و...نیز تنها راه جهانی شدن اقتصاد بازار یا آمریکایی شدن جهان را تسریع می کند.
راه سوم: در حوزه فرهنگی نیز باید مواظب بود تا هالیوود فرهنگ جوامع را نبلعد و فرهنگ هالیوودی نشود.عدم خرید از شرکتهای چند ملیتی وکارت ها که تنها به جهانی شدن کمک میکنند نیز راه دیگریست که گارودی پیشنهاد میدهد. اینکه کوکا کولا و مک دونالد در حوزه تغذیه و دیسنی لنزها در عرصه سبک زندگی به نابود سازی فرهنگها میپردازند.
در آخر نیز حذف دلار در معاملات جهانی ودادن امکان توسعه به سایر کشورها، آمریکا را وادار به عقب نشینی خواهد کرد.
این یادداشت را با جملات پایانی گارودی در پایان فصل پنجم خاتمه میدهیم:
بنابر این وظیفه ماست که با از خود گذشتگی اجازه ندهیم اربابان موقت دنیا در قرن بیست ویکم ما را از طریق آلودگی وخشکاندن طبیعت، بافقیر کردن و نابودی مردان وزنان، با استعمار، فساد ونابودی بشریت بنام نئوداروینیسم وحذف ضعفا، به سوی "خودکشی دنیا"سوق دهند.
آمریکاستیزی نه نژاد پرستی است ونه وطن پرستی، بلکه ریشه ای کاملا مذهبی دارد.
امریکاستیزی یعنی انتخاب میان یک زندگی تهی از معنا و یک زندگی سعادتمند انسانی.
وقتی صحبت از انسان است وظایف ما بسیار سنگین تر خواهد بود.
برای ارسال نظر، باید در سایت عضو شوید.
ارسال نظر